images/mirasemapic/92/6/pritnlogo_mirasema.jpg

عمارت نواب یزد، خانه ی ظهیرالاسلام دوم!

نامه جوان یزدی به معاون میراث فرهنگی: کاش می شد کاری کرد...

سه شنبه 93/09/04 | ساعت: 04:57 | کد خبر: 5566 | بازدید: 452912 | سرویس: میراث فرهنگی | ©
چاپ صفحه
پست الکترونیک
چاپ

عمارت نواب یزد به عنوان یکی از نمونه های کمیاب و ویژه ی تاریخی شهر یزد این روزها احوالی ناخوش و مشابه وضعیت خانه ی ظهیرالاسلام تهران را دارد. عمارتی که می بایست فرصتی برای گردشگری و نمو فرهنگ و تاریخ کهن ایران زمین باشد، امروز مأمن آسیب های اجتماعی و خلوتی برای معتادین و پناه جویان رانده شده از اجتماع گردیده است.

به گزارش میراث ما، عمارت تاریخی نواب یزد که به شماره 24430 در فهرست میراث ملی کشور به ثبت رسیده، دارای مالکیت شخصی و رها شده است، بطوری که هیج حفاظ و یا نگهبانی از آن حمایت نمی کند و به همین جهت وضعیت بشدت نا مناسب و در معرض خطری دارد. 
Navab03

بر اساس گزارش های رسیده به خبرنگار ما، هم اکنون این عمارت بواسطه ی وسعت و شرایط بکری که دارد محل مناسبی برای توسعه ی آسیب های اجتماعی است و بشکل دردناکی کاربری خود را از یک مکان میراثی و فرهنگی به یک بستر ضداجتماعی تغییر داده است.

خبرنگار میراث ما گفتگویی با مسئولین سازمان میراث فرهنگی و مدیر کل میراث فرهنگی استان یزد داشته که بزودی منتشر خواهد شد.
Navab H02

اما آنچه در پی می آید نامه ی سرگشاده و از روی احساس یک جوان یزدی است که خطاب به معاون میراث فرهنگی کشور نوشته شده و بطور اختصاصی در اختیار این پایگاه قرار گرفته است:


معاون محترم میراث فرهنگی

من يك جوان يزدي هستم و قراره در اين دنياي ديگرگون، ميراث دار نسل هاي آينده سر زمينم باشم و چگونه اين بار امانت را به سر منزل مقصود مي توان رساند در حالي كه متوليان ميراث کشورم در خوابند كه يكي از ده ها نشانه ی آن را هر روز صبح كه از خانه بیرون می زنم در مسیر هر روزه ام می بینم!

هر روز از جلوی عمارتی گذر می کنم که فرتوت گردیده... عمارتی که با اینکه نفس هایش به شمارش افتاده اما از ایستادگیش می شود فهمید که در گذشته ی نه چندان دور برای خودش شکوه و عظمتی داشته...

عمارتی که عبور راه اهن؛ شاهرگ حیاطش را قطع کرده و و الان متروکه ای است میزبانِ شبانه هایِ معتادها و متاسفانه دختران فراری...

از پسری که کنجکاویش نسبت به عکاسیم باعث شد به طرفم بیاید پرسیدم به این مکان آشنایی؟ گفت مسیر هر روزه اش است عبور از کنار این عمارت... گفت شب که از نیمه گذشت باید بیایی اینجا تا محفل معتادها را ببینی...

عمارتی که تقریبا مرکز شهر قرار دارد کنار خط راه اهن و اینچنین بی پروا به حال خودش رها گشته تا نفس های اخر را بکشد...

هر روز عمارتی را میبینم که محال است از کنارش رد بشوی و به زیبایی اش فکر نکنی و افسوس نخوری

هر روز عمارت نواب را میبینم...

و هر روز بغض می کنم...

و هر روز باخودم زمزمه می کنم؛ کاش می توانستم جلوی زوال بیشترش را بگیرم...

دوست دارم از این عمارت فرسوده؛ عمارتی زیبا متولد بشود... عمارتی به سبک هتل یا کافه های سنتی زیبا و دلنشین...

کاش می شد کاری کرد تا نفس تازه کند این عمارت...

کاش می شد کاری کرد...

کاش....


عكسهاي عمارت را ببينيد و نشان افتخار ثبت شدن آن در فهرست آثار ملي! براستي اين نشان افتخار است يا با وضعي كه دارد توهيني آشكار به ساحت سازمان ميراث فرهنگي صنايع دستي و گردشگري؟






----------------
تمامی حقوق برای میراث ما محفوظ وانتشار مطالب با ذکر منبع بلامانع است